نامش معظمی است؛ محمود معظمی.
متولد سال ۱۳۳۱ است.
چندین است که ساکن کاناداست و مرتب بین ایران و کانادا در رفتوآمد است.
چندین و چند مدرک دانشگاهی دارد و دورههای متعددی را در زمینههای مختلف گذرانده است.
حتی همین الان نیز بهطور متوسط ماهیانه هزار دلار خرج آموختن خود میکند. با اینحال افتخار او به مدارکش، درجات علمیاش، تعدّد آنها و اعتبار دانشگاهها و موسساتی که از آنها مدرک گرفته، نیست! میگوید:
فرض کنید من یک آدم بیسوادم! از من بپرسید: «آیا خوشبخت هستی؟ آیا از زندگیات راضی هستی؟» اگر با اطمینان پاسخ مثبت بدهم، آنوقت، میتوانید به حرفهایم اعتماد کنید و آنها را به کار ببندید.
محمود معظمی سالهاست که خودش را کاملا خوشبخت میداند. خوشبختی از نگاه او، نداشتن مشکل و دغدغه نیست. او همین الان هم با مسائلی در زندگیاش روبهروست که شاید یک انسان معمولی را از پا درآورد. اما میگوید مشکل را فقط آنهایی ندارند که الان در گورستانها آرمیدهاند! انسان تا وقتی زنده است، مشکل (یا بهتر است بگوییم مسئله یا مسائلی) دارد که باید آنها را حل کند.
و زندگی یعنی: همین لذت بردن از حل مسائل!
همواره لبخند میزند. بسیار آرام و شاد است و با گشادهرویی با دیگران برخورد میکند.
البته همیشه اینگونه نبوده است!
زمانی او هم خیلی عصبانی میشد، قصد داشت حرف خودش را ثابت کند، خجول و کماعتمادبهنفس بود و با اینکه در امتحانات کتبی مدرسه نمرات خیلی خوبی میآورد، هنگام امتحانات شفاهی در کلاس دست و پای خود را گم میکرد. یک بار در دبیرستان وقتی نتوانسته بود پای تخته اضطراب و خجولیاش را کنترل کند، با معلمش آنقدر تند صحبت کرده بود که از کلاس اخراج شد!
آن انسان خجول سالهاست که آدم دیگری شده است. چون خودش این طور خواسته و در این راه، پشتکاری فراوان داشته است.
محمود معظمی حالا در سمینارهایش در برابر صدها و گاه چند هزار نفر میایستد و با اطمینان به آنها میگوید :
«میتوانید زندگیتان را بهتر کنید! میتوانید آن زندگی را که دوست دارید بسازید! و میتوانید خودتان را بیشتر دوست داشته باشید!»
او عمیقا انسانها ــ همۀ انسانها ــ را دوست دارد، و دوست دارد همه را خوشبخت ببیند. برای همین با وجود فعالیتهای فراوان دیگر، بیشتر وقتش را صرف کمک به افراد علاقهمند میکند. تمرکز بر امر آموزش را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرده، و درباره آموزشهایش در یک جمله چنین میگوید:
«این آموزشها دربردارندۀ نگرشی است که میتواند کمک کند آدمها در هر موقعیتی که هستند، خوشبخت و بهترین باشند.»
دوستی پس از خواندن این مطلب، پرسیده است:
«چرا در قسمت معرفی آقای معظمی، نام مدارک ایشان ذکر نشده است؟ برای کسانی که بهتازگی میخواهند از ایشان پیروی کنند مهم است.»
پاسخ آقای معظمی به این پرسش، چنین است:
تحصیلات رسمی محمود معظمی:
«خواندن و نوشتن»
اگر کسی چیزی بیشتر را لازم میداند، متاسفم که ناامید میشود.
شاد وتندرست باشید
دوستدارتان
محمود معظمی
آن دوست، مجددا پرسید: «بههر حال وقتی دم از چندین مدرک میزنید، خوب بود حداقل یکی را ذکر میکردید.»
با هم پاسخ آقای معظمی را میخوانیم:
بهتر نیست از خودتان بپرسید چرا در این مملکت اینقدر به مدرک تأکید میکنند و برایشان مهم است؟
بهتر نیست از خودمان بپرسیم آیا از این شخص چیزی آموختهام یا نه؟
آیا مطالبش به دردمان میخورد یا نه؟
آیا سعدی و حافظ و بزرگان دیگر مدرک دکترا از هاروارد و ییل و آکسفورد و… داشتهاند؟
لطفاً غیرعادی بودنم در این مورد را ببخشید!
مدارک:
خواندن
نوشتن
دوست داشتن
مهربانی
ادب
خلاقیت
شجاعت و جسارت
گوش کردن و درک
لذت بردن از زندگی
سوال کردن و آموختن
این موارد برخی از رشتههایی است که در آن درس خواندهام و میخوانم و خواهم خواند عزیزم.
شاد و تندرست باشید
دوستدارتان
محمود معظمی
پی نوشت: چرا فکر میکنیم آگاهی و دانش تنها نزد صاحبان مدرک است؟
برای خوشبختی نزد افراد خوشبخت بروید، برای کسبوکار نزد افراد موفق در کسبوکار و برای شادمانی و موفقیت خانوادگی نزد افرادی که خانوادهای شاد و موفق دارند، بروید.
توضیح سردبیر: همانطور که در متن بالا خواندید، نوشته شده که: «…با این حال افتخار او به مدارکش، درجات علمیاش، تعدّد آنها و اعتبار دانشگاهها و موسساتی که از آنها مدرک گرفته، نیست. میگوید فرض کنید من یک آدم بیسوادم! از من بپرسید: «آیا خوشبخت هستی؟ آیا از زندگیات راضی هستی؟» اگر با اطمینان پاسخ مثبت بدهم، آن وقت، میتوانید به حرفهایم اعتماد کنید و آنها را به کار ببندید.»
امید که از این رفتار آقای معظمی درس بگیریم و بیدلیل خودمان و دیگران را اسیر پدیدهای بهنام مدرک نکنیم. یادمان باشد تحصیل وقتی خوب و درست است که با میل و عشق قلبی به یادگیری باشد؛ نهفقط صرفاً برای کسب مدرک.